گذار از قاضی محمد و ناسیونالیسم فئودالی کوردی

Friday, 27/03/2020, 2:46

9165 بینراوە


چکیده

(گالیله)«بدبخت ملتی که به قهرمان نیازمند است»

اگر ملتی به‌نقد علمی تاریخ خود نپردازد، گذشته نه‌تنها چراغ فرا راه آینده‌اش نیست، بلکه با تقدیس رهبران، شخصیت‌ها و احزاب، در راستای تکرار اشتباهات پیشین قرار می‌گیرد.
کردها نیازمند نقد علمی تاریخ بر محور منافع طبقه فرودست جامعه هستند. متأسفانه تاکنون جریانات چپ و نواندیش نتوانسته‌اند درزمینه آسیب‌شناسی تاریخ کردستان کاری اساسی انجام دهند و ادبیات سیاسی کردی از فقر شدیدی در این خصوص رنج می‌برد و به‌غیراز تعدادی کتاب خاطرات و مقالات پراکنده‌ کار تحقیقی جدی صورت نگرفته است.
حتی حزب کارگران کردستان نیز که در تابوشکنی و نوآوری اندیشه پیشتاز بوده است، نه‌تنها در خصوص نقد تاریخ ناسیونالیسم فئودالی کرد قدمی مؤثر برنداشته است بلکه خود با بزک کردن کسانی چون علی قاضی و نادیده گرفتن ماهیت سیاسی و طبقاتی آن‌ها، در اسطوره‌سازی جریانات فئودالی سهیم بوده است.
در این مقاله سعی شده است نوری بر تاریکی‌های جنبش کرد تابانده شود تا با ایجاد شفافیت و آگاهی، مسیر آزادی و عدالت اجتماعی هموار گردد. درنهایت رهیافت پیشنهادی حل مسائل کردستان و خاورمیانه ارائه شده است.

کردها و پیدایش عقده دولت کردی

 پس از جنگ جهانی اول دوره امپراتوری‌ها به پایان رسید و کردها از وضعیت رعایای عثمانی و ایرانی به مستعمره داخلی دولت-ملتهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه سقوط کردند؛ و این در حالی بود که دول نامبرده خود ماهیتی نیمه مستعمره و نیمه فئودالی داشتند.
اکنون وضعیت کردها شبیه مرد میان‌سالی است که سال‌های کودکی ناظر دوچرخه‌سواری دیگران بوده و در حسرت داشتن یک دوچرخه بسر برده است و حال که موهای سرش به مرحله ماش و برنجی رسیده است، می‌خواهد به هر قیمتی صاحب دوچرخه دولت-ملت شود. بدین گونه عقده دولت کردی پدید آمد.

ساختار طبقاتی جامعه کردستان

کردها مانند سایر ملل از اقشار و طبقات مختلف تشکیل‌شده‌اند. در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان آن‌ها را در دوطبقه فرادست و فرودست به شرح ذیل شناسایی کرد:
الف- طبقه فرادست شامل بازماندگان فئودال‌ها، سران عشایر، خانواده‌های مرفه سنتی، دلالان، فروشندگان کالاهای ساخته‌شده دولت حاکم بر کردستان و صادرکنندگان مواد اولیه و تولیدات سنتی، دامی، کشاورزی و معدنی به کارخانه‌های دولت- ملت مرکزی و نیز کارمندان عالی‌رتبه، روسای ادارات و رانت‌خواران محلی که در غارت مردمان بومی با دولت هم‌سفره هستند. (حدود ۱۰% جمعیت)
ب- طبقه فرودست شامل کارگران، کشاورزان، کارگران فصلی، کولبران، فروشندگان متوسط و خرده‌پا، دست‌فروشان، حقوق‌بگیران متوسط و بیکاران است (حدود ۹۰% جمعیت)
این دوطبقه هرچند در مسئله بی‌دولتی همدرد هستند، ولی تضاد منافع آن‌ها چنان ریشه‌دار و عمیق است که اتحاد تاکتیکی و موقتی آن‌ها عملاً امکان‌پذیر نبوده است؛ مگر با قربانی کردن فرودستان در پای منافع طبقه فرادست.

ساختار سیاسی جامعه کردستان

چه نکو گفت برشت: «میان همه چیزهای قطعی، قطعی‌ترینشان تردید است»
گذشت زمان نشان داده است که برخلاف نگرش چپ مکانیکی تمامی تضادها و درگیری‌های جامعه لزوماً ریشه در تضاد طبقاتی ندارند؛ درعین‌حال نمی‌توان واقعیت تضاد طبقاتی و اهمیت مبارزه درراه عدالت اجتماعی را نادیده گرفت.
در طول تاریخ بسیاری از تحصیل‌کردگان و روشنفکران طبقه فرادست جامعه به یاری فرودستان شتافته و حتی در رهبری مبارزه آن‌ها نیز نقشی پررنگ داشته‌اند. از طرفی دیگر همواره لشکری از فقرا و زحمتکشان از طرف طبقه فرادست علیه منافع فرودستان بکار گرفته‌شده‌اند.
البته در اینجا یک تفاوت اساسی وجود دارد؛ بیشتر این روشنفکران و مبارزان بعد از مدتی پشت فرودستان را خالی کرده و به آغوش طبقه خود بازگشته‌اند. ولی اکثریت زحمتکشان تا آخر تحت فرمان طبقه فرادست در جهت تداوم سیستم پابرجا مانده‌اند. بسیارند کسانی که پدرانشان لگد خور فئودال‌ها و سرمایه‌داران بوده، ولی خود در خدمت سیستم فئودالی، سرمایه سالاری، استثمارگران و رانت‌خواران روزگار می‌گذرانند.
در صدساله اخیر سازمان‌ها و احزاب کردی زیادی در چهار بخش کردستان تشکیل‌شده‌اند و هریک از این جریانات منافع اقشار و طبقات خاصی از جامعه نمایندگی کرده‌اند. باکمی تساهل می‌توان این احزاب را برآمده از ساختار اجتماعی و در ردیف نماینده طبقه فرادست و یا فرودست جامعه کردستان طبقه‌بندی کرد.
احزاب ملی‌گرای سنتی کرد که عموماً نام دمکرات کردستان ایران، عراق، سوریه و ترکیه را یدک می‌کشند، حافظ منافع طبقه فرادست هستند. همچنان که تجربه حاکمیت آن‌ها در کردستان عراق نشان داد، نهایت رؤیای آن‌ها این است که خودشان ارباب و حاکم کردها باشند. با سلسله‌مراتب قدرت و ثروت، نابرابری اجتماعی و جنسیتی تضادی ندارند، بلکه این سیستم را در ورژن و لباس کوردی و تحت فرمان خود می‌خواهند.
این احزاب از فقر بیفرازی تاریخ کردستان شورش‌های فئودالی و قبیله‌ای را همچون دوره‌هایی باشکوه به خورد خود و اذهان بی‌خبر از تاریخ می‌دهند. کسانی چون قاضی محمد، ملا مصطفی بارزانی، قاسملو و شیخ محمود حفید و ... را همچون اسطوره‌های رهایی ملی معرفی می‌کنند و از مردم و نسل‌های آینده انتظار دارند که راه آن‌ها را ادامه دهند؛ و این در حالی است که کردها اکنون بیش از هرزمانی نیازمند نقد تاریخ گذشته خود و ترسیم کردن نقشه راهی جدید هستند تا بتوانند آینده‌ای متفاوت و باشکوه برای آیندگان خود بسازند.

میراث قاضی محمد

 با توجه به اینکه تمامی احزاب دمکرات در چهار بخش کردستان و حتی بعضی از سازمان‌های دیگر قاضی محمد را همچون سلف خویش پنداشته و خود را خلف واقعی او معرفی می‌کنند؛ تمرکز اصلی این گفتار بر ماهیت قاضی محمد و میراث فرهنگی، سیاسی او در سیما و روح و روان احزاب کردی است.
ابتدا دوره جمهوری مهاباد را در پنج محور بررسی می‌کنیم و سپس واقعیت مسئله کرد به سبک رئالیستی تحلیل کرده و رهیافت پیشنهادی را ارائه می‌دهیم:

الف- ماهیت طبقاتی حزب دمکرات و کابینه قاضی محمد
ب- ترکیب فرماندهی نیروهای نظامی جمهوری مهاباد
ج- نظام طبقاتی حاکم
د- برابری جنسیتی
ه- دموکراسی با محوریت رعایت حقوق دگراندیشان.

الف- ماهیت طبقاتی حزب دمکرات و کابینه قاضی محمد

 در سال ۱۹۴۳ گروهی یازده‌نفره از تحصیل‌کردگان طبقه متوسط و فرودست مهاباد با همکاری چهار افسر کرد عراقی سازمانی را بانام کۆمەڵەی ژیانەوەی کورد (جمعیت احیای کرد) در مهاباد بنیان نهادند.
این گروه هدف خود را رهایی کردها و تشکیل کردستان بزرگ اعلام نمودند. از همان ابتدا برای عضوگیری شرایطی تعیین کردند تا از ورود افراد طبقه فرادست جامعه و درنهایت تسلط آن‌ها بر این سازمان پیشگیری کنند. ازجمله عدم پذیرش سران عشایر، شیوخ، فئودال‌ها و ملاکین بود؛ زیرا به‌درستی پیش‌بینی کرده بودند که در صورت پذیرش افراد طبقات فرادست احتمال دارد آن‌ها سکان رهبری را به دست گرفته و با توجه به منافع خود سازمان را به بیراهه بکشانند.
در تابستان ۱۹۴۵ عبدالرحمان ذبیحی رهبر معنوی کومه له ژ.کاف به همراه دو تن از بنیان‌گذاران این سازمان (قاسم قادری و دلشاد رسولی) به طرزی مشکوک توسط نیروهای دولتی ایران در بالانیش ارومیه دستگیر شدند. آن‌ها در تهران به مدت هشت ماه زندانی بودند. بعد از آزادی و بازگشت به مهاباد با وضعیتی کاملاً متفاوت روبرو شدند. در غیاب این سه تن، قاضی محمد که بزرگ‌ترین ملاک، قاضی، روحانی و بانفوذترین فرد طبقه فرادست شهر بود و شرایط پذیرش در کومله ژ.کاف را نداشت، در این سازمان پذیرفته شد. به دنبال آن فیلترینگ پذیرش کومله از کار افتاد و افراد بانفوذ زیادی از طبقه فرادست جامعه جذب این تشکیلات شدند.
مطابق قرارداد سران متفقین در کنفرانس تهران قرار بود شش ماه بعد از اتمام جنگ جهانی، کشورهای انگلیس، آمریکا و شوروی نیروهای خود را از ایران خارج کنند.
اجرای این قرارداد عملاً به نفع آمریکا و انگلیس بود؛ زیرا محمدرضا شاه دست‌نشانده دو کشور نامبرده و مجری سیاست‌های آن‌ها بود. نقشه اتحاد شوروی این بود که با ایجاد دولت‌های محلی وابسته به خود در آذربایجان و کردستان عمق استراتژیک خود را در ایران و منطقه خاورمیانه گسترش دهد. در آذربایجان نیروهای چپ و کمونیست حضوری فعال داشتند و همین نیروها عامل اجرای نقشه شوروی شدند.
وضعیت کردستان متفاوت بود. جنوب کردستان ایران تحت سلطه انگلیس بود و شمال آن ظاهراً بی‌طرف و حد واسط بین انگلیس و شوروی بود ولی عملاً تحت نفوذ روس‌ها بود. در این منطقه هم نیروهای چپ از وزنه سنگینی برخوردار نبودند. کومله ژ. کاف که ماهیتی چپ و رادیکال داشت نیز در جامعه عموماً روستایی، عشایری و سنتی منطقه که فئودال‌ها و سران عشایر یکه‌تاز میدان بودند، توان قبضه قدرت و اجرای سیاست‌های شوروی را نداشت.
شوروی‌ها با توجه به واقعیت هژمونی سیستم عشایری و فئودالی در کردستان می‌خواستند که امر دولت سازی را با ترکیب قدرت آماده سازمانی جمعیت احیای کرد (ک.ژ.کاف) و شخصیت‌های بانفوذ و قدرتمند منطقه به‌پیش ببرند؛ که از میان چندین گزینه سرانجام با قاضی محمد به توافق رسیدند.
به توصیه باقروف رئیس‌جمهوری آذربایجان شوروی کومله ژ.کاف به حزب دمکرات کردستان ایران تغییر نام و ماهیت داد. بدین ترتیب تشکیلاتی که توسط روشنفکران طبقه متوسط و فرودست ایجادشده بود به تصرف طبقه فرادست درآمد.
رحمان ذبیحی و دوستان همبندش پس از آزادی که خود را در مقابل عمل انجام‌شده می‌بینند، علی‌رغم نارضایتی نسبت به انحلال سازمان و تسلط طبقه ممتاز بر حزب جدید دمکرات کردستان ایران، به علت امیدواری بزرگی که نسبت به رهایی ملی با تشکیل جمهوری مهاباد ایجادشده بود، به همکاری دلسوزانه و صادقانه با قاضی و تشکیلات جدید ادامه دادند. باوجوداین بنیان‌گذاران کومله ژ.کاف هیچ‌گاه نتوانستند موقعیت مناسبی در سلسله‌مراتب حزب و جمهوری پیدا کنند. آن‌ها اگرچه به حاشیه رانده‌شده بودند، ولی با شورونشاط فراوانی آرمان‌های رهایی ملی و عدالت اجتماعی خود را پیگیری می‌کردند.
برای معلوم شدن گستره و عمق تغییراتی که طی این هشت ماه ایجادشده بود کافی است دو لیست بنیان‌گذاران کومله ژ.کاف و کابینه حکومتی قاضی محمد را در کنار هم قرار دهیم و آنگاه متوجه می‌شویم که از میان بنیان‌گذاران کومله ژ.کاف تنها یک نفر در میان اعضای کابینه دیده می‌شود:
مؤسسین کومله ژ.کاف این یازده نفر بودند:
۱-عبدالرحمن ذبیحی
۲- حسین فروهـر
۳- عبـدالرحمن امامی
۴- عبدالقادر مدرسی
۵-نجم الدین توحیـدی
۶- محمـد نانوا زاده
۷- علـی محمـودی
۸- محمـد اصـحابی
۹- عبدالرحمن کیانی
۱۰- صدیق حیدری
۱۱-قاسم قادری
لیست کابینه وزیران جمهوری خودمختار مهاباد که عموماً از طبقه فرادست (شامل اقشار فئودال، ملاک، بازرگان، شیخ، روحانی بانفوذ و...) بودند:
۱- نخست‌وزیر: حاجی‌بابا شیخ
۲- وزیر جنگ: محمدحسین سیف قاضی
۳- وزیر داخلِ: محمدامین معینی
۴- وزیر بهداشت و سلامت: محمد ایوبیان
۵- وزیر مشاور: عبدالرحمن ایلخانی زاده
۶- وزیر راه و ترابری: اسماعیل ایلخانی زاده
۷- وزیر اقتصاد: احمد الهی
۸- وزیر پست و تلگراف: کریم احمدی
۹- وزیر بازرگانی: مصطفی داوودی
۱۰- وزیر فرهنگ: مناف کریمی
۱۱- وزیر کشاورزی: محمود ولی زاده
۱۲- وزیر تبلیغات: صدیق حیدری
۱۳- وزیر کار: خلیل خسروی
۱۴- وزیر دادگستری: ملا حسین مجدی
مقایسه این دو لیست هر صاحب‌نظر منصفی را به این نتیجه می‌رساند که قدرت سازمانی از روشنفکران و طبقه فرودست به طبقه فرادست انتقال‌یافته است.

ب- ترکیب فرماندهی نیروهای نظامی جمهوری مهاباد

فرماندهان نیروهای جمهوری مهاباد از روسای عشایر، فئودال‌ها و ملاکین بزرگ با درجه اعطایی ژنرالی به شرح ذیل بودند:
۱- محمدحسین خان سیف قاضـی
۲- عمر خان شـکاک
۳-محمد رشید خـان بانـه
۴- زیـروخان بهـادری
۵- ملا مصطفی بارزانی

ج- نظام طبقاتی حاکم

 چهل روز قبل از تشکیل جمهوری مهاباد، حزب دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه‌وری جمهوری خودمختار آذربایجان را در تبریز بنیان نهاد. حکام جدید آذربایجانی اقدام به خلع مالکیت از فئودال‌های بزرگ کرده و زمین‌ها را به دهقانان واگذار نمودند. جمهوری مهاباد نه‌تنها تن به تقسیم اراضی نداد، بلکه خود حامی نظام فئودالی بود. فشار بر ملاکین آذربایجانی به‌گونه‌ای بود که در سال ۱۹۴۶ عده‌ای از بزرگ مالکان ترک ارومیه با قاضی محمد دیدار کردند و خواستار الحاق ارومیه به جمهوری مهاباد شدند. انگیزه آن‌ها این بود تا از مصادره زمین‌هایشان توسط جمهوری آذربایجان به نفع دهقانان جلوگیری شود. البته قاضی محمد باوجود اشتیاق الحاق این منطقه به کردستان، به خاطر نرنجاندن جمهوری خودمختار آذربایجان و نیز دولت شوروی از قبول این درخواست خودداری کرد.

د- برابری جنسیتی

 پس از تسلط اعراب بر کردستان، فرهنگ هزاران ساله مادر سالاری زاگرس-نشین‌ها در چارچوب قوانین عرفی و سنتی در اشکال مختلف تداوم داشته است. یکی از نمونه‌های این نوع حیات، فرار کردن دو دلداده باهم به روستا یا شهری دیگر است (ڕەدوکەوتن، ژن هەڵگرتن) تا بدین‌وسیله قوانین خشک پدرسالاری و بیابانی را دور زده و خانواده‌ها در مقابل عمل انجام‌شده قرارگرفته و به‌ناچار تن به‌حق انتخاب آزادانه زوجین می‌دادند و رویداد به صلح و آشتی و پیوند خانوادگی ختم می‌شد.
اولین قانونی که در هیئت‌وزیران قاضی محمد تصویب شد ممنوع کردن این سنت مادر سالاری و حتی تعیین حکم اعدام برای بعضی از موارد خاص آن بود.
می‌بینیم که برابری جنسیتی سنتی هزاران ساله در سایه حکومت قاضی محمد بجای پیشرفت چندین درجه پسرفت می‌کند. شاید اگر این حکومت شانس طول عمر بیشتری داشت، همچون دوره حاکمیت چهارده‌ساله ملا مصطفی بارزانی رقص کردی مختلط هم ممنوع می‌شد.

ه- دموکراسی با محوریت رعایت حقوق دگراندیشان.

 ولتر جامعه‌شناس و فیلسوف عصر روشنگری فرانسه می‌گوید:
«من با عقاید تو مخالفم، ولی حاضرم تا پای جان از ابراز عقاید تو دفاع کنم»
دموکراسی با تحمل نظر مخالف سنجیده می‌شود. طی حکومت یازده‌ماهه قاضی محمد، شخصی به نام غفور محمودیان ترور شد. وی یکی از برجسته‌ترین روشنفکران چپ آن شهر بود و سال‌ها در تهران اقامت داشته و تحصیل‌کرده بود.
* یکی از اصول علمی کارآگاهی در شناسایی آمر و عامل جرم چنین است:
«اگر قتلی اتفاق افتاد و قاتل شناسایی نشد، حاکم وقت در پشت آن قرار دارد»
آقای محمودیان حکومت قاضی محمد را فئودالی و عقب‌مانده می‌دانست. ولی اقدامی علیه آن به عمل نیاورده بود. تا پایان عمر جمهوری مهاباد هیچ‌کسی به‌عنوان عامل این قتل معرفی نشد.
* آقای یوسف رضوانی در کتاب زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی نوشته علی کریمی درباره این رویداد چنین نگاشته است: «به دستور شخص قاضی محمد در کوچه یهودیان مهاباد ترور شد... آقای کردستانی[کردپور] اهل بوکان رئیس اطلاعات شهربانی جمهوری مهاباد بود. از خودش شنیده‌ام که می‌گفت برایم دستور آمد که مخفیانه محمودیان را بکشم. من آدمکش نبودم. دستور را اجرا نکردم و رفتم پیش قاضی محمد و گفتم این کار نا شرعی است و چگونه می‌شود که بدون سؤال و محاکمه وی را بکشم؟ فرمود دستور را باید اجرا کنی. من هم با عصبانیت رفتم بیرون و گفتم هرگز چنین کاری انجام نمی‌دهم. هرچه بادا باد... محمودیان ترور شد. قاتلان قادر باغچه بان و هاشم سعید بودند. بعد از شکست جمهوری مهاباد به عراق مهاجرت کردند. قادر در کویه و رانیه و هاشم در اربیل اقامت گزیدند.»
دو فرد نامبرده از پیش‌مرگان بسیار قابل‌اعتماد قاضی بودند و تا دهه اول سال ۲۰۰۰ میلادی در قید حیات بودند و اولاد زیادی از خود در عراق بر جای گذاشته‌اند.
* میرزا مصطفی خلیل پور آذر (بازنشسته اداره ثبت‌اسناد) که آن زمان از افسران جمهوری مهاباد بوده، واقعه را چنین تعریف کرده است: «قادر و هاشم به من گفتند برو خانه آقای محمودیان به او بگو قاضی محمد می‌خواهد شمارا ببیند. او را همراه خودت پیش قاضی ببر. من [مصطفی خلیل پور آذر] بی‌خبر از همه‌جا به خانه محمودیان رفتم گفتم بیا برویم پیش قاضی محمد. وی بی‌درنگ همراه من به راه افتاد. درحالی‌که شانه‌به‌شانه همدیگر به‌طرف خانه قاضی رهسپار بودیم، هنوز مسافت زیادی از خانه آن‌ها دور نشده بودیم که آن دو پیش‌مرگ از پشت آقای محمودیان را هدف گلوله قراردادند. وی در کنار من به خاک افتاد و مرد. قادر و هاشم به‌سرعت محل را ترک کردند.
قاضی محمد برای رد گم کردن، خود در مراسم ختم محمودیان شرکت کرد؛ و خانواده محمودیان مرا [مصطفی خلیل پور آذر] به‌عنوان متهم اصلی می‌شناختند. سرانجام روزی یک قرآن را در بغل گرفته به خانه محمودیان وارد شدم و قرآن را در مقابل آن‌ها بر زمین نهاده و روی آن دست گذاشته و سه بار قسم یادکردم که من از هیچ‌چیزی اطلاع نداشته‌ام و شرح واقعه و نام آن دو پیش‌مرگ که مرا برای به دام انداختن مقتول واسطه کرده بودند به آن‌ها گفتم. به این صورت من در نزد بازماندگان وی تبرئه شدم.»
* در صبح دهم فروردین ۱۳۲۶ ابراهیم محمودیان برادر میان‌سال آقای غفور محمودیان که از یک‌پا لنگ بود، پس از اعدام قاضی‌ها در پای دار قاضی محمد می‌ایستد و در مقابل چشمان بهت‌زده مردم مهاباد در حال ملامت کردن و دشنام دادن به خاطر قتل برادرش تا زمانی که خسته می‌شود با عصای دستش جنازه قاضی را کتک می‌زند.
* بعد از جوان‌مرگ شدن جمهوری مهاباد، دو پیش‌مرگ نامبرده (قادر باغچه بان و هاشم) برای همیشه به کردستان عراق مهاجرت می‌کنند. این در حالی بود که وزرا و مقام‌های مهم حکومتی قاضی شامل بخشودگی شده و ناچار به مهاجرت نشدند و زندگی عادی خود را تحت حاکمیت رژیم پهلوی ادامه دادند.
* کدام عقل سلیمی قبول می‌کند درحالی‌که وزرا، افسران و بلندپایگان جمهوری مهاباد بعد از سقوط جمهوری از امنیت خود اطمینان دارند ولی این دو پیش‌مرگ بدون ارتکاب چنین جرمی راهی به‌غیراز دیار غربت نمی‌یابند؟
بدین گونه به دستور قاضی محمد حذف فیزیکی اولین دگراندیش به اجرا درآمد. این سنت نامبارک پس از وی به فرهنگ حزبی تبدیل شد و هنوز هم در داخل و خارج حزب دمکرات ادامه دارد. از آن زمان صدها نفر قربانی تصفیه درون و بیرون حزبی شده‌اند. این روش مبارزاتی! در حزب دمکرات کردستان عراق نیز کپی شد؛ و در سطح بسیار وسیع‌تری به اجرا درآمد و هنوز هم به‌وسیله دستگاه امنیت بارزانی (پاراستن) برای حذف فیزیکی رقیبان داخلی و خارجی پارت دمکرات کردستان عراق انجام می‌گیرد. نام تعدادی از قربانیان حذف فیزیکی احزاب دمکرات به شرح ذیل است:
روانشاد آقای صلاح شمس برهان
 ۱- صلاح شمس برهان، روشنفکر برجسته و از رهبران اتحادیه کمونیست‌های ایران که در تیرماه سال ۱۳۵۹ ه.ش (۱۹۸۰ م) به دستور علی قاضی (کوری رش) پسر قاضی محمد در محله تپه قاضی مهاباد توسط شخصی به نام عثمان خضرپور و با همکاری سه تن از پیش‌مرگان حزب دمکرات (جمشید حسنی، اسماعیل خات زارا و ...) ترور شد. عثمان خضرپور شب حادثه بعد از ترور، در خانه منتقم قاضی (یکی از عموزاده‌های علی قاضی) پناه گرفته و مخفی گردید. وی سپس با کمک منتقم به عراق رفته و پناهنده علی قاضی می‌شود. سه تن از پیش‌مرگان حزب دمکرات که معاونت در قتل را بر عهده داشتند، پس از چند روز که نیمه زندانی بودند از طرف حزب دمکرات آزاد شدند.
ظاهراً نقش عمر قاضی بنا به گفته خودش در کمیته تحقیق منحصر به معرفی و آشنایی عثمان خضر پور با علی قاضی بوده است.
علت و ماجرای ترور صلاح شمس برهان چنین بود:
علی قاضی و مقتول هر دو سال‌های زیادی در آلمان ساکن بودند. قاتل تحت عنوان وابسته بازرگانی سفارت ایران خدماتی را به‌نظام پادشاهی عرضه می‌کرد. ازجمله هنگام مسافرت محمد رضاشاه به آلمان مراسم پیشوازی از وی را ترتیب می‌داد. مقتول (صلاح شمس برهان) از رهبران فعال کنفدراسیون دانشجویان ایران بود. وی تظاهرات ضد شاه را رهبری می‌کرد.
پس از انقلاب ۱۹۷۹ علی قاضی می‌خواست با استفاده از سرمایه سیاسی پدرش به مهاباد بازگشته و در صورت امکان همه یا بخشی از کرسی رهبری کردها را اشغال کند. صلاح شمس برهان طی چند سخنرانی و میتینگ در مهاباد به افشاگری علیه علی قاضی اقدام کرد. تا مردمی که از کارنامه علی قاضی بی‌اطلاع بودند را متوجه ماهیت وی نماید. علی قاضی مهم‌ترین مانع بازگشت به ایران و پیگیری اهداف بلندپروازانه خود را در شخص صلاح شمس برهان می‌دید؛ متوسل به ترور وی شد.
۲- اسعد خدایاری به دستور ملا مصطفی بارزانی توسط عبدالله اسحاقی (احمد توفیق) ترور شد. دهه ۱۹۶۰ میلادی

روانشاد صدیق انجیری آذر
 ۳- صدیق انجیری آذر در اجرای درخواست ساواک به دستور ملا مصطفی بارزانی توسط زکی کامل آکره ای از اعضای رهبری پارت دمکرات کردستان ترور شد. عراق دهه ۱۹۶۰
۴- دکتر شوان و سعید آلچی از رهبران پارت دمکرات کردستان ترکیه به دستور ملا مصطفی بارزانی و طی اجابت دستور میت ترک به قتل رسیدند. در دهه ۱۹۶۰ م
۵- دستگیری و اعدام سلیمان معینی و خلیل شوباش در کردستان عراق توسط عوامل ملا مصطفی بارزانی (۱۹۶۸).
سه تن از همشهری‌های سلیمان معینی (عبدالرحمن شرفکندی معروف به هژار، خالد حسامی معروف به هیدی و امیر قاضی) که تا سطح شاعر و مداح دیوان‌خانه بارزانی سقوط کرده بودند؛ در جریان لحظه‌به‌لحظه دستگیری، زندان، اعدام و تحویل جنازه وی به سازمان جاسوسی ایران بودند. این‌ها نه‌تنها برای رهایی او وساطتی نکردند، بلکه به امر ملا مصطفی در زندان با وی ملاقات کرده و سعی کردند او را قانع کنند تا توبه کرده و به آغوش دولت ایران که حامی بارزانی بود، بازگردد.
سلیمان معینی به قیمت جانش خفت و خواری تسلیم را رد کرد. نیروهای امنیتی ایران یک هلیکوپتر به کردستان عراق اعزام کرده و جنازه اعدام‌شده کاک سلیمان را تحویل گرفته و بر روی نردبانی بسته و در شهرهای پیرانشهر و نقده برای ارعاب مردم به نمایش عموم گذاشتند.
بعداً هژار در کتاب خاطرات خود تحت عنوان چیشتی مجیور (شلم‌شوربا) چهار صفحه را به تخریب شخصیت سلیمان معینی اختصاص داد تا با توسل به سفسطه بازی، دروغ و بهتان، ارباب خود ملا مصطفی را در نظر مردم تبرئه کند. بدین گونه مقتول را بجای قاتل محکوم کرد.
۶- اعدام شش تن از پیش‌مرگان کومله در سرشیو سردشت تابستان ۱۹۸۳ به فرماندهی ملا حسن شیوه سل، اعدام ده تن از پیش‌مرگان اسیر کومه له در هورامان پاییز ۱۹۸۴ و نیز اعدام سیزده تن از اسرای زخمی همان سازمان در مرگور ارومیه توسط پیش‌مرگان حزب دمکرات کردستان ایران ۱۹۸۵. این نوع کوردایتی عکس‌العمل کومله و در مواردی مقابله‌به‌مثل (اعدام اسرای طرف مقابل) را به دنبال داشت.
۷- تحمیل جنگ و کشتار ده‌ها تن از پیش‌مرگان انشعابی حزب دمکرات تحت نام رهبری انقلابی طی سال‌های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۰ توسط حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری دکتر قاسملو و شرفکندی.
۸- اعدام چهار تن از پیش‌مرگان سازمان پیکار داخل مقر خودشان از طرف نیروهای حزب دمکرات کردستان ایران. بوکان زمستان ۱۹۸۱
۹- اقدام حزب دمکرات کردستان ایران به ترور چندین تن از انشعابیان موسوم به طرفداران کنگره چهارم حزب دمکرات ازجمله جعفر و علی کروبی در خانه خودشان واقع در محله باغ سیسه مهاباد. ۱۹۸۰
۱۰- کشتار و اعدام ۷۵۰ تن از پیش‌مرگان و رهبران اتحادیه میهنی کردستان عراق توسط پارت دمکرات کردستان (قیاده موقت) در منطقه حکاری ازجمله دکتر خالد، علی عسکری و حسین بابا شیخ ایزدی. ۱۹۷۸
۱۱- قتل و اعدام هفتاد تن از فعالین، روزنامه‌نگاران، پرستاران و زخمی‌های حزب کارگران کردستان در اربیل توسط پارت دمکرات کردستان عراق ۱۹۹۷
۱۲- دستگیری و استرداد چهل‌وپنج تن از فعالین و پیش‌مرگان حزب دمکرات کردستان ایران توسط ملا مصطفی بارزانی به دولت شاهنشاهی در دهه ۱۹۶۰ میلادی، ازجمله گروه نه‌نفره صالح لاجانی که همگی اعدام شدند.
۱۳- طی نیمه اول دهه هشتاد میلادی ده‌ها تن از اعضای سازمان‌های پیکار، خبات، کوملهٔ یکسانی ژیان، چریک‌های فدایی ، حزب توده و ... توسط حزب دمکرات کردستان ایران به جرم دگراندیشی دستگیر، زخمی و یا کشته شدند. حتی شاعر ملی کرد استاد هیمن نیز به‌زحمت توانست از حذف فیزیکی نجات پیدا کند و طعم زندان و تحقیر و تهمت‌های حزب دمکرات را به‌خوبی چشید و از طرف دکتر قاسملو به پیره جاش( مزدور پیر) ملقب شد. ۱۹۸۳
۱۴- فلک الدین کاکه ای نویسنده واقعی کتاب خاطرات مسعود بارزانی که به نام مسعود بارزانی منتشرشده است. عوامل دستگاه امنیت پارت دمکرات کردستان عراق (پاراستن) با روشی خاص، وی را دچار سکته منجر به مرگ کردند. او را با رازهای سربه‌مهرش به خاک سپرده و تجلیل فراوانی از وی به عمل آوردند. (دهه اول ۲۰۰۰ میلادی)
۱۵- جوهر نامق سالم از اعضای رهبری پارت دمکرات کردستان عراق بعد از عمری خدمات صادقانه به خاندان بارزانی به علت زاویه پیدا کردن و آگاهی بر بسیاری از رازهای بارزانی ها و احتمال افشاگری، به همان روش فلک الدین کاکه ای مقتول و تکریم شد. (دهه اول ۲۰۰۰ میلادی)
۱۶- فریدون جوانرویی از فرماندهان پارت دمکرات کردستان عراق نیز بعد از عمری خدمت و جان‌فشانی، برای پیشگیری از برملا شدن رازهای خاندان بارزانی به روش تصادف ساختگی کشته و در لیست فرماندهان شهید آن حزب جای گرفت. دهه دوم ۲۰۰۰ میلادی
۱۷- زرتشت (زردشت) عثمان دانشجو، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی پس از انتشار مقاله طنز سیاسی تحت عنوان «من عاشق دختر بارزانی هستم» توسط دستگاه پاراستن بارزانی در اربیل ربوده می‌شود و سپس جنازه‌اش در موصل پیدا می‌شود. دستگاه خبررسانی بارزانی برای انحراف افکار عمومی در تلویزیون و رسانه‌های خود مقتول را وابسته به تروریست‌های اسلامی منتسب می‌کند. (۲۰۱۰ میلادی)
۱۸- پارت دمکرات کردستان عراق طی توطئه‌ای در جریان جنگ داخلی یکی از رهبران مهم اتحادیه میهنی به نام حسن کویستانی را به بهانه مذاکره و آتش‌بس به کمینگاه کشانده و پس از دستگیری او را به همراه شش تن از همراهانش اعدام می‌کنند.۱۹۹۴
ناسیونالیسم فئودالی کورد که طی هزار سال گذشته هیچ دستاورد و فرازی را تجربه نکرده است، به خود ارضایی سیاسی روی آورده و به جعل تاریخ می‌پردازد و از رهبران فئودالی و عشیره‌ای قهرمان ملی می‌سازد.
- میر محمد رواندوز که ۱۸۰ سال قبل از داعش به قتل‌عام کردهای ایزدی اقدام کرد و زنان و دختران آن‌ها را به بردگی جنسی گرفت را در لیست قهرمانان رهایی ملی قرار می‌گیرد. غارت و قتل‌عام تمامی کردهای نالوس اشنویه نیز یکی دیگر از افتخارات این رهبر ملی است!
- شیخ محمود حفید را قهرمان ناکام استقلال کردستان قلمداد کرده‌اند. همان شیخی که در هنگامه ضعف و زوال امپراتوری عثمانی ۱۹۱۸ هیچ گامی برای استقلال برنداشت و در دهه ۱۹۲۰ که داعیه پادشاهی جنوب کردستان را داشت از مغازله با بزرگ‌ترین دشمن کرد (مصطفی کمال آتاتورک) دمی غافل نشد.
- سپس مدال قهرمان ملی را به شانه اسماعیل آقا شکاک (سمکو) نصب می‌کند که در سال ۱۹۲۱ مهاباد را غارت کرد و مارشیمون رئیس آسوری‌های ارومیه به همراه صد تن از نیروهایش طی مهمانی ناجوانمردانه به قتل رساند.
- نوبت که به قاضی محمد می‌رسد کار به اسطوره‌سازی می‌رسد و نویسندگانی هم اجیر می‌شوند تا به جعل وقیحانه تاریخ بپردازند. برای نمونه نگاه کنید به کتاب کردی «سەرۆک کۆماری کوردستان لە بەر دەم دادگای ئێران دا»

(رئیس‌جمهور کردستان در برابر دادگاه ایران) که در سال ۲۰۰۱ توسط بدرالدین صالح (یکی از وابستگان دستگاه امنیتی پارت دمکرات کردستان عراق) به نقل از ماهنامه ارتش ایران نوشته کیومرث صالح تهیه‌شده است. اساساً چنین نوشته‌ای به زبان فارسی در این ماهنامه موجود نیست و منتشرکنندگان این کتاب جعلی نتوانستند هیچ کپی از متن اصلی ارائه دهند.
داستان تراژدی-کمدی تاریخ کردها زمانی قابل‌فهم می‌شود که بدانیم بسیاری از به‌اصطلاح محققین و نویسندگان کرد این کتاب جعلی را به‌عنوان منبع نوشته‌های خود مورداستفاده قرار داده‌اند!!!

همچنان که از متن کتاب برمی‌آید این نوشته سفارشی است از دستگاه تاریخ‌سازی خانواده بارزانی، افتخارات بی‌شماری را به شهید پیشوا قاضی محمد منتصب کند و سپس تمامی این افتخارات را همراه با پرچم کردستان یکجا به دست ملا مصطفی سپرده تا درزمانی دیگر اخلاف و نواده‌های ملا با تمسک به این جعلیات ریاست مادام‌العمر کوردایتی را یدک بکشند. برای اطلاعات بیشتر به این آدرس مراجعه کنید.بارزانی
http://ruwange.blogspot.com/2011/03/blog-post_28.htm
- عبدالرحمان قاسملو را تنها یک درجه پایین‌تر از خود خدا قرار می‌دهند و مدال پیامبر آشتی را به گردن وی آویزان می‌کنند.
آن حضرت هنگامی‌که در سر میز مذاکره پنهانی با نمایندگان امنیتی جمهوری اسلامی شهید می‌شود (۱۹۸۹) هنوز دو جنگ برادرکشی نیمه‌کاره را با خود یدک می‌کشید. جنگ با کومه له از ۱۹۸۴ و نیز جنگ داخلی با انشعابیون حزب دمکرات کردستان (رهبری انقلابی) ۱۹۸۸.
از عجایب روزگار این است که به فاصله کوتاهی بعد از مرگ این پیامبر آشتی! شعله آتش این دو جنگ داخلی فروکشید و صلح برقرار شد. برای آشنایی با کارنامه دکتر قاسملو به مقاله قاسملو در فراسوی اسطوره مراجعه کنید.
https://globalgovernment2012.blogspot.com/2017/07/blog-post.html
- ملا مصطفی بارزانی را به سطح قهرمان، رهبر و اسطوره ملی ارتقاء می‌دهند. کسی که با توطئه موساد اسرائیل و ساواک شاه علیه اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم قاسم، شورشی ارتجاعی و ضدانقلابی تحت عنوان کوردایتی به راه انداخت؛ که نتیجه آن عقیم ماندن اصلاحات و کودتای بعثی‌ها بود. سرانجام دولت عراق ناچار شد در سال ۱۹۷۵ نیمی از شط العرب را به ایران واگذار نماید تا شاه ایران به حمایت خود از این شورش پایان دهد. ملا مصطفی در خصوص حقوق زن‌ها گفته مشهوری دارد که ماهیت و پایگاه فکری او را به‌خوبی نشان می‌دهد «ژن دەبێ قاپێ خۆ بشوا، شێوێ خۆ لێنێ، نانێ خۆ بکا، گانێ خۆ بدا» (زن باید ظرف بشوید، غذا درست کند، نان بپزد و س... به شوهرش بدهد)
تاریخ عموم ملل جهان تناوبی از فرود و فراز بوده است. ولی واقعیت تلخ این است که بعد از دوره مادها (۲۶۰۰ سال قبل) کردها هیچ فرازی را تجربه نکرده‌اند. سراسر تاریخ کردها مملو از تهاجمات ملل دیگر، تحت سلطه قرار گرفتن، آوارگی و انقیاد بوده است.
ناسیونالیست‌های فئودالی کوردی از فقر بیفرازی تاریخ کردستان، متوسل به خودارضایی سیاسی- تاریخی شده و امیرنشین‌های کردی سرسپرده به اشغالگران ترکی، عربی و ایرانی از نوع بابان، اردلان، سوران، موکریان، شکاک، بدلیس و... را به‌عنوان حکومت‌های کوردی به خورد اذهان خود و عوام‌الناس کرد داده‌اند. درصورتی‌که این‌ها امتداد حاکمیت قدرت‌های اشغالگر ترک، عرب و ایرانی در کردستان بوده‌اند. همزیستی آن‌ها از نوع همیاری متقابل بوده است. ارتباطی که هر دو موجود زنده شریک سود می‌برند. امیرنشینان واسطه حاکمیت اشغالگر بر کردستان بودند؛ و اشغالگران هم حاکمیت فئودالی آن‌ها بر مردم کرد را به‌شرط تداوم سرسپردگی تأمین می‌کردند؛ و هردوی این‌ها مشترکاً از جان و مال مردمان کرد ارتزاق می‌کردند.
واقعیت تلخ جامعه کردستان
مسئله کردها پیچیده و چندلایه است. حل آن نیازمند بصیرت و واقع‌بینی است. کپی‌برداری از ملل دیگر می‌تواند عواقب تلخی به دنبال داشته باشد. نمونه آن ماجراجویی رهبران فئودال-عشیره ای کردستان عراق در سال ۲۰۱۷ بود که در دام سیاست اشغالگرانه ترکیه قرار گرفتند و با وعده مخفیانه اردوغان و سازمان امنیت ترکیه (میت) رفراندوم استقلال برگزار کردند. درنتیجه آن به‌جای استقلال، ۵۱% منطقه تحت کنترل خود را هم از دست دادند.
این مسئله به‌گونه‌ای نیست که یک ملت همگن، یک سرزمین با مرزهای معین و راه‌حلی مشابه بعضی ملل دیگر داشته باشد.
هیچ رودخانه، دریا، کوه و یا مانع طبیعی بین کردها و همسایه‌هایش وجود ندارد. سیمای بیش از نیمی از جغرافیایش شهرها، روستاها و حتی محله‌های درهم‌تنیده با اقوام و ملل دیگر است.
مسئله ملی کردستان در سطحی پایین‌تر از ناسیونالیسم حقیقی قرار دارد. زیرا کردستان مستعمره داخلی چهار دولت منطقه‌ای است. ناسیونالیسم ایدئولوژی سرمایه‌داری ملی است. نقشی مانند سیمان در ساختمان‌سازی دارد تا بتوان با آن افراد جامعه را همچون آجر در خدمت ساختمان دولت-ملت به همدیگر پیوند داد.
در کردستان تحت سلطه، زیرساخت‌های اقتصاد سرمایه‌داری ملی شکل نگرفته است. بجای سرمایه‌داری ملی مجموعه‌ای ناهمگون از اقشار طبقه فرادست وجود دارد (دلالان، واسطه گران، فروشندگان کالاهای دولت- ملت مرکزی، رانت‌خواران کرد که با دولت حاکم همیاری متقابل دارند، صاحبان کارگاه و کارخانه‌های صنایع مونتاژ، شیوخ و روسای عشایر و ...)
این طبقه اشتراک منافع بیشتری با دولت مرکزی و سایر قدرت‌های منطقه دارد تا طبقه متوسط و فرودست جامعه کرد. اختلاف این‌ها با دولت مرکزی استراتژیک نیست. مشکل آن‌ها سهم خواهی بیشتر از قدرت و ثروت است.
تاریخ شصت‌ساله همکاری پارت دمکرات کردستان عراق (خانواده بارزانی) با دولت‌های ترکیه، ایران و عراق در سرکوب جنبش‌های چپ، مترقی، سوسیالیستی و دمکراتیک کردها در چهار بخش کردستان نشان می‌دهد که حکام و طبقات فرادست این کشورها با طبقه فرادست کردها اشتراک منافع ابدی دارند.
استمرار همکاری بارزانی ها با دولت‌های منطقه علیه جریانات و جنبش‌های کردی حکایت از این دارد که این اتحاد تاکتیکی و موقتی نیست، بلکه استراتژیک است. همچنان که اتحاد امیرنشین‌های کردی با امپراتوری‌های عثمانی و ایرانی پایدار و مبتنی بر منافع مشترک بوده است. اگر گاهی جنگی بین یکی از این امیرنشین‌ها با دولت حاکم روی‌داده است، علت آن را باید در تغییر ارباب از ترکی به ایرانی و بلعکس جستجو کرد.
تجربه کردستان عراق تحت حاکمیت ناسیونالیسم فئودال- قبیله‌ای بعد از ۱۹۹۱ نشان داد که منافع طبقات فرادست (۱۰%) به‌هیچ‌وجه با منافع اکثریت مردم کرد همخوانی ندارد.
اکنون کردستان عراق بهشت اقلیتی از رهبران احزاب فئودال-عشیره ای، خانواده‌های بانفوذ، مطربان، مداحان شاعر، شیوخ و روحانیون درباری و زیستگاهی بسیار مساعد برای رشد جریانات مختلف اسلام تکفیری، سلفی، اخوانی، القاعده و داعش است. اکثریت مردم حتی از خدماتی که در دوره حکومت صدام موجود بود، بی‌بهره مانده‌اند. زیرساخت‌های اقتصادی همچون آب، برق، گاز، سیستم بانکی، بزرگراه، کارگاه و کارخانه در سطحی پایین‌تر از دوره حکومت صدام قرار دارد. حتی تولیدات ابتدایی کشاورزی و دامی نیز به بوته فراموشی سپرده‌شده و کردستان جنوبی به بهترین بازار ترکیه و ایران برای فروش سیب‌زمینی، پیاز، گوجه‌فرنگی، سیب و تخم‌مرغ تبدیل‌شده است.
در وسط و جنوب عراق نیز منافع طبقات فرودست و متوسط شیعیان با تصاحب اکثریت قدرت و ثروت این کشور توسط رهبران احزاب شیعه تأمین نشد؛ و بعد از حکومت صدام قشری از آن‌ها با استفاده از رانت‌خواری و شرکت در فساد اداری- مالی حاکمیت جدید به طبقه ممتاز تبدیل شدند و سهم اکثریت شیعیان عراق بعد از سقوط رژیم قبلی به آزاد شدن زیارت اماکن متبرکه و برپایی عزاداری‌های میلیونی به مناسبت شهادت امامان محدود ماند.
نتیجه سقوط رژیم بعث برای اکثریت کردها عبارت بود از خود ارضایی روانی با پای‌کوبی، خوانش سرود کەس نەڵێ کورد مردوە (کسی نگوید کرد مرده است...) و برای اکثریت توده‌های شیعه نیز تخلیه روانی با انواع پیشرفته عزاداری و مراسم مذهبی بود.

سرنگونی دیکتاتوری صدام و حزب بعث نه‌تنها به ایجاد سیستمی جدید مبتنی بر عدالت اجتماعی، برابری و دموکراسی ختم نشد، بلکه مافیای کوردایتی سنتی و بازرگان سیاسی شیعه و الیت ملی و مذهبی سنی (طبقه فرادست کردها و اعراب شیعی و سنی) با تصاحب ثروت‌های ملی برای خود در همین دنیا بهشتی ساختند با قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریت مردم عراق.
راه رهایی کردها از سایر ملل خاورمیانه، خصوصاً آن‌هایی که جبر تاریخ و جغرافیا باعث شده است با آن‌ها زندگی کند، جدا نیست. هرچند که ترک‌ها، عرب‌ها و فارس‌ها دارای حکومت هستند، ولی تضاد اصلی جامعه آن‌ها هم مثل کردستان تقسیم به دو قطب اقلیت مفت‌خور فرادست و اکثریت محروم فرودست است.
اکثریت مردم اربیل و سلیمانیه از همان دردهایی رنج می‌برند که اکثریت مردمان بغداد، بصره و موصل.
در کردستان عراق مافیای قدرت تحت عنوان کوردایتی ثروت جامعه را می‌بلعد و در مناطق عربی هم همان ثروت‌ها چپاول می‌شود، اما توسط دولتمردان، رهبران و فعالین احزاب عرب شیعه و یا سنی و نیز وابستگان قدرت و جنگ‌سالاران و...
در ترکیه و ایران و سوریه هم باکمی تفاوت‌های شکلی وضعیت به همین منوال است.

رهیافت پیشنهادی:
«هرگز نمی‌توان از طریق ستیز با واقعیت موجود، تغییر ایجاد کرد، بلکه باید
الگوی جدیدی ساخت که بتواند الگوی موجود را منسوخ سازد»
(ریچارد بولر)

ملت کرد به‌جای آویزان شدن به طناب پوسیده ناسیونالیسم فئودالی و دنباله‌روی از احزاب سنتی طبقه فرادست، لازم است با ملل هم‌جوار خود بر اساس اصول برابری و عدالت اجتماعی که با روشنی و صراحت مکتوب شده باشد، متحد شده و همراه با آن‌ها انرژی خود را صرف ایجاد جامعه‌ای سالم، انسان‌محور و پیشرفته نماید.
در این صورت به‌جای تفرقه و جنگ‌های بی‌پایان ملل علیه همدیگر شاهد اتحاد و آزاد شدن پتانسیل عظیم قدرت مردم خواهیم بود که نه برای تغییر چهره، زبان، مذهب و ملیت حاکمان و اربابان ستمگر، بلکه در جهت گسستن زنجیرهای پیدا و پنهان بردگی فکری، اقتصادی و سیاسی و بنیان نهادن دنیای جدید انسانی خواهد بود.
این جهان انسان‌محور قابل حصول است. سازوکار آن‌هم کشف‌شده است. کافی است بر اساس نظریات اندیشمندان آنارشیست، سوسیالیست و انسان‌گرا زمینه‌های وجودی سلسله‌مراتب قدرت و ثروت را خشکاند و با سازمان‌دهی جدید اجتماعی و سیاسی به روش دموکراسی شورایی جامعه را در مسیر مردم‌سالاری، عدالت اجتماعی و آزادی واقعی قرار داد.
عده‌ای می‌گویند ما کردها سرمان بی‌کلاه دولت- ملت مانده است و با فارس‌ها، ترک‌ها و عرب‌ها نمی‌توانیم همدرد و همراه باشیم.
واقعیت این است که اگر با نگاهی ژرف‌تر بنگریم صرف‌نظر از امتیازات سطحی و شکلی از نوع زبان مادری و ... اکثریت مردمان فارس، عرب و ترک همچون کردها در سلسله‌مراتب قدرت و ثروت جزو طبقه فرودست جامعه هستند؛ و در میان آن‌ها هم اقلیتی ۱۰ درصدی بر ۹۰ درصد ثروت جامعه چنگ انداخته است. کارگران، کشاورزان، دست‌فروشان و بیکاران آن‌ها از هم‌صنفان کرد خود مرفه‌تر نیستند. زنان آن‌ها از حقوق بیشتری نسبت به زنان کرد برخوردار نیستند. روشنفکران و نویسندگان آن‌ها هم خوشبخت‌تر از همتایان کرد نیستند.
راهبرد این نیست که کردها با پانترکها، پان ایرانیستها و نژادپرستان عرب متحد شوند. زیرا ماهیت و منافع این‌ها در تداوم انواع نابرابری و ستمگری ازجمله ستم ملی و دشمنی میان اقوام و ملل است.
طبقه متوسط و فرودست کردها می‌توانند با اکثریت فرودست جوامع فارس، ترک، عرب و ... این کشورها یک مسیر و یک هدف مشترک داشته باشند. از منظر فکری و سازمانی نیز روشنفکران، آنارشیست‌ها، سوسیالیست‌ها، فعالین حقوق زنان، آزادیخواهان و احزاب چپ و دمکراتیک آن‌ها متحدان طبیعی کردهای مترقی هستند.
ارباب کردی‌گوی و کردی‌پوش، مهربان‌تر از نوع فارسی، ترکی و عربی نیست. بجای تغییر حاکم ستمگر، لازم است سیستم ستمگری را برانداخت.

ضمائم:
1- وصیت‌نامه قاضی محمد در شب قبل از اعدام

2- دستخط نامه دکتر قاسملو در جهت تداوم جنگ علیه کومله

3- جنازه سلیمان معینی رهبر کمیته انقلابی حزب دمکرات کردستان ایران بعد از اعدام توسط ملا مصطفی و تحویل به ساواک شاه

4- آقایان مسعود بارزانی و جعفر صحرارودی (رئیس گروه مذاکره مخفیانه ایران با دکتر قاسملو در اتریش) اربیل کردستان عراق


5-تصویر دو شاعر کرد مهابادی از ماهیت ملا مصطفی بارزانی
الف. هژار، سقوط تا سطح مداح بارزانی.
ب. هیمن، پایبند به اصول انقلابی و انسانی دوره جمعیت احیای کرد


6- تبریکات احزاب دمکرات به اردوغان بمناسبت پیروزی در انتخابات:

فهرست منابع:

1-کریمی. علی -زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی به زبان کردی. چاپ دوم، سلیمانیه 2005
- کریمی. علی- همان
2- قاسملو. ع. چهل سال مبارزه درراه آزادی – چاپ 1392
- قاسملو. ع. چهل سال مبارزه در راه آزادی
- قاسملو. ع- چهل سال مبارزه در راه آزادی
- در دوره حاکمیت ملا مصطفی بارزانی در کردستان عراق رقص کردی مختلط (رهش به له ک) منوع شده بود و برای فرار داوطلبانه دو دلداده جهت زندگی مشترک ((ڕەدوکەوتن، ژن هەڵگرتن)) حکم اعدام تعیین شد.
- کریمی. علی- ژیان و به سه رهاتی عه بدوره حمانی زه بیحی – چاپ 2005- سلیمانیه کردستان عراق- ص 396
- خاطره شفاهی آقای میرزا مصطفی خلیل پور آذر در سال 1990
- بسیاری از کهنسالان مهاباد تا دوره اخیر این واقعه را بیاد داشتند.
- سایت سربداران- اتحادیه کمونیستهای ایران
- چێشتی مجێور. هژار. شرفکندی. عبدالرحمن. صفحه 499-96
- سیار. محمد – رقابت کور- نسخه پی دی اف- چاپ اول- فوریه 2017
- پژمان. عیسی. در دامگه حوادث
- مجله زانکو- شماره 1 – 1398- ص 22
-----------------------------

نووسەرەکان خۆیان بەرپرسیارێتی وتارەکانی خۆیان هەڵدەگرن، نەک کوردستانپۆست






کۆمێنت بنووسە